بخش ازدواج سوالات ازدواج و مشاوره رایگان

منتشرشده توسط admin در تاریخ


سلام .من ۲۳ ساله هستم..دانشجو..حدود ۲ ساله که با یکی از همکلاسیام دوستم ۲۴ سالشه..ما قصدمون ازدواج بود طی این دوران خانودام خیلی بهش علاقه نشون دادن که بعد از کلاسامون مادرم ناهار دعوتش میکرد..یا تو مهمونیامون و حتی جشن ها هم بود..من واقعا بهش علاقه دارم خودش میدونه اوایل خیلی خوب بودیم خیلی اما چند وقتی هست که دچار مشکل شدیم همه ش دعوا میکنیم..ما با هم چند باری رابطه داشتیم ..که متاسفانه به حامله شدن نامزدم منجر شدمنم نامردی نکردم با هزینه های زیاد که منو خانوادم تقبل کردیم واسه دکتر این قضیه با کمک خانوادم حل شد.الان واقعا برام عجیبه که بعد از این اتفاقا میگه که منو نمیخاد..میگه به درد هم نمیخوریم..اخه یه بار دعوامون شد ..منم گفتم تو مجبوری با من باشی سر این اتفاق..اونم لج کرد.!! میگه نمیخام تورو..نمیدونم چرا انقد ساده داره میگذره..؟؟!! واقعا موندم..به نظرتون چه کاری انجام بدم؟؟؟ منم باید کوتاه بیام بکشم کنار؟؟؟منم باید ولش کنم؟

راز

سلام

این موضوع به احتمال زیاد به دلیل از دست دادن فرزند و شوک ناشی از آن بوده است و به صورت شوک و همچنین احساس نا امنی و افسردگی در خال حاضر بروز کرده است.

دلایل اطلاع خانواده شما و عدم اطلاع خانواده ایشون یکی دیگر از مسائلی است که به احساس ناامنی ایشان اضافه می شود. بنابراین پیشنهاد دارم برای بررسی بالینی و همچنین تعیین وضعیت ارتباط خودتون به صورت حضوری اقدام کنید.

مرکز مشاوره شرق تهران (اوای مهر)کلیک


 

سلام ببخشید دکتر از نظر شما صداقت قبل از ازدواج چقدر درخوب بودن زندگی اینده تاثیر داره من جزو اون دسته دختراییم که نمیتونم چیری رو از نزدیکانم مخفی کنم حتی اگه اون حرف به ضررم باشد مخصوصا اگه طرف مقابلم شریک زندگی ایندم باشه

راز

با سلام

زندگی قبل از ازدواج هر فردی متشکل از روابط و ارتباط هایی که به دایل مختلف از جمله دوستی، آشنایی برای ازدواج و …. دارای ماجراهای منحصر به خود فرد است. پیشنهاد بنده این است که صداقت با این مفهوم که فرد تمام رازها و نقاط قوت و ضعف خود را بیان کند چیزی جز صداقت و نوعی افشاگری است بنابراین اگر در موقعیت حاضر مساله ای وجود ندارد که به ارتباط فعلی آسیب بزند و یا باعث آزار در اینده شود لزومی به بیان نیست. بهتر است صداقت برای زمان رابطه باشد.

موفق باشید


سلام واقعا ممنون که اینفدر واضح جواب میدین. من حدود ۲۳ سال سن دارم سال ۹۰ با پسر خاله ام ازدواج کردم اوایلش خیلی خوب بود تا اینکه بعد از دو ماه پدرش فوت شد مشکلای ما از اونجا شروع شد به دلیل بی توجهی های بیش از حدش خیلی نسبت بهش دلسرد شدم با اینکه دوست داشتم باهاش رابطه داشته باشم ولی اون اونقدر نصبت بهم بی توجهی کرده بود همون ذره علاقه اول رو هم نصبت بهش از دست داده بودم اصلا دوسش نداشتم وقتی میدیدمش یه حال بدی بهم دست میداد چند بار بهش گفته بودم اگه بخواد همینجوری ادامه بده کاری میکنم که تا اخر عمرش پشیمون بشه بهم گفت هر کاری دوست داری بکن منم دلم خیلی شکسته بود فقط حس انتقام داشتم خیلی با خودم درگیر بودم با اینکه اصلا اهل رفیق بازی نبودم دست گذاشتم رو نقطه ضعفش به یکی از پسرای فامیل که نقطه ضعفش رو همون بود زنگ زدم و ازش خواستم چند روزی باهام رابطه داشته باشی اونم فقط تلفنی و کاملا شرعی اونم قبول کرد دو هفته ای طول کشید تا اینکه نتونستم طاقت بیارم بهش گفتم هیچکس باورش نمیشد اخه من اهل این حرفا نبودم اینم بگم مث اینکه منتظر بود یه چیزی ازم ببینه که به ازدواجمون خاتمه بده خیلی تحمتا بهم میزد منم واقعا داشتم تحملش میکردم تا اینکه بعد از اون اتفاق از هم جدا شدیم بعد از جداییمون احساس کردم خیلی دوسش دارم ولی اون از رو لجبازی با من رفت با یکی دیگه ازدواج کرد حالا با اینکه میدونم اونم دوسم داره فراموش کردنش برام سخت شده از طرفی همش فکر میکنم اگه خواستگار برام بیاد چه جوری اتفاقایی که برام افتاده رو بهش بگم که به جای درک کردن ترکم نکنه لطفا جوابمو بدین اخه جایی نیستم که بتونم حضوری بیام پیشتون در ضمن هیچ کدوم از فامیلا با ازدواجش موافق نبودن

راز

سلام

رابطه ای که در حین ازدواج رخ داده است به زندگی آینده شما ربطی نخواهد داشت و البته که شما همواره نگران خواهید بود که این موضوع مطرح بشه ولی اینکه ایشون شما رور دوست دارند یا خیر دیگر اهمیتی ندارد و بهتره هر کدام برای خودتون زندگی کنید.

در زمینه ازدواج مجدد خودتون بهتر است این موضوع به صورت عدم تفاهم در زندگی قبلی مطرخ شود و به فکر زندگی خودت باشی.


سجاد

 

با سلام و خسته نباشید من ۱۹ سال سن دارم ،دانشجو هستم،اخیرا خواستگاری از طریق یکی از دوستانم بهم معرفی شده،به خانوادم قضیه رو گفتم.راستش ما اوضاع مالی معمولی داریم و خواستگارم از لحاظ اخلاق ،اوضاع مالی و امکانات و شرایط زندگی موقعیت مناسبی داره اما تنها مشکل اینجاست که ۱۵ سال با من اختلاف سنی داره اما خب از لحاظ ظاهری هم خوبه،راستش تمام شرایط رو داره برای ازدواج فقط نگرانم که اختلاف سنی باعث مشکل بشه برامون گرچه من نه آدم سخت گیری هستم و نه مشکل خاصی دارم با این موضوع اما از دور و اطراف زیاد شنیدم که تفاوت سنی بالا مشکل سازه،نمیدونم واقعا یکم نگرانم کرده،از دوستام هم شنیدم که اختلاف سن بالا توی سن های بالا و بعدا باعث تفاوت های ظاهری و شکستگی مرد نسبت به زن میشه.خانوادم هم چون شرایط ایشون رو مناسب میدونن تصمیم نهایی رو به عهده خودم گذاشتن خواستم لطف کنید و در تصمیم گیری بهم کمک کنید! بازم ازتون متشکرم

راز

سلام

پیشنهاد می کنم حتما مشاوره قبل از ازدواج انجام بشه.


سلام….من از دوران کودکی تمایل به هم جنس خودم داشتم..عاشق دوست دوران راهنمایی خودم شدم وحتی خواب هایی می بینم که با اون شخص یا دختر دیگه ای ازدواج کردم..خیلی از این بابت رنج میکشم چون حتی تو خوابام می بینم رابطه جنسی با اون شخص دارم ویه جورایی شوهر اون خانونم من ادم ومذهبی هستم اما بازم نمیشه…تاحالا عمل هم جنسی بازی رو انجام ندادم اما از نظر روانی دوست دارم با دخترا باشم..گاهی فکر میکنم که در اینده همجنسگرا میشم…خواهش میکنم کمک کنید…چیکار کنم که دیگه نه خوابشو ببینم ونه فکربه این چیزا کنم

راز

سلام

برای بررسی علل این موضوع باید به دونکته توجه کنیم:

اول اینکه شما در چه موقعیت هایی این خواب ها رو می بینی و دوم اینکه آیا محدویت مذهبی شما به حدی است که حتی ذهن شما را برای ارتباط با مرد در رویا مدیریت و نفی می کند.

لطفا برای بررسی دقیق به صورت حضوری اقدام نمایید.


باسلام .خانم پزشک با ظاهر خوب هستم که مدتی هست در محل کارم از یکی از همکارام که یک اقای دکتر هست خوشم اومده ودوست دارم با ایشون ازدواج کنم. ولی کارمون طوری هست که به ندرت همدیگرو میبینیم .چند بار به بهانه سوال ذر مورد بیمارهام رفتم با ایشون صحبت کردم و شماره موبایلشو گرفتم .البته با ایشون تماس نگرفتم یا پیامی نفرستادم. برخورد ایشون با من خوب بود ولی رفتاری که نشون تمایل ایشون برای شروع اشنایی باشه نشون نداد.به نظرتون ایا ایشون تمایلی برای ازدواج با من نداره و باید ایشون را فراموش کنم؟

راز

سلام

یک پیشنهاد این است که یکی از دوستان مشترک این موضوع را بدون ابراز علاقه شما به ایشان اعلام کند تا دقیقا مطمئن شوید آیا ایشان قصد ازدواج داردند و یا اینکه در صورتی که قصد دارند به شما به عنوان یکی از گزینه ها فکر می کنند یا نه؟

در صورتی که فردی وجود ندارد مقداری رابطه کاری و معاشرت خود را بیشتر کنید تا خودتون از این قضیه اطلاع یابید.


با عرض سلام و خسته و نباشید خدمت شما. من دختری ۲۲ ساله هستم.پسری که از من خواستگاری پسرخاله هم دانشگاهیمه و در دیدار اول از طریق مادرشون نظر منو پرسیدن. اما الان مشکل اینجاست که منو و ایشون همدیگرو دوست داریم ولی پدرم همه جوره سنگ جلوی پایشان میندازه و نمیخواد ایشون دامادشون بشه ی بار میگه سنش زیاده در صورتی که اختلاف سنی ما ۵ ساله…. از طرفی از کارشون ایراد میگیره در صورتی که شغلشون آزاده و درآمدشون هم خوبه ..دوباره پدرم ایراد گرفتن ایشون سرمایه ندارن .. جلسه اول که اومده بودن گفتن که ماشینو از پول خودشون خریدن . خونشون هم بالای خونه پدرشونه اگر من موافقت نکنم حاضرن جای دیگه اجاره کنن هزینه تحصیل منم میدن … من به پدرم گفتم که با همه چیز کنار میام ولی پدرم گفته اگه جواب بهش بدم دیگه نباید ازش یاد کنم .. من چیکار کنم آخه … اگه من با کسی ازدواج کنم که بهش علاقه نداشته باشم این زندگی پابرجا نمیمونه لطفا سریع تر راهنماییم کنید . خانواده اونا همه راضین فقط اینطرف پدر منه و مادر من هم به تبع اون ناراضیه و بهش میگی چرا فقط میگه نمیخوام سختی بکشی من مدرکم فوق دیپلم معماری دارم و ایشون دیپلم مکانیک دارن . الان هم بخاطر پدرم دارن به هر دری میزنن کارشون رو عوض کنن… بخدا دیگه کم آوردم.راهنماییم کنین

راز

سلام

لطفا برای اطلاع از دیدگاه پدر به همراه ایشون به مرکز مراجعه کنید تا علل مخالفت و دیدگاه ایشون بررسی شود.


باسلام و وقت بخیر من دختری هستم ۲۷ ساله که توسط یکی از همکاران سال گذشته فردی به بنده پیشنهاد شد برای ازدواج به دلیل اینکه اون فرد خدمت سربازیشون تمام نشده بود و کار هم نداشتن برای ازدواج دست نگه داشتیم چون این فرد همون فردی بود که سالیان سال به عنوان همسر ایده ال در ذهن من نقش بسته بود وقتی بیشتر باهاش آشنا شدم پی بردم اخلاق و خانواده و متدین بودن و …که برای در اولویت می باشد دارا هستن و واقعیتش خیلی وقتا برای کار بهش کمک میکردم ینی پیگیر کار و ارسال رزومه تا اینکه بعد از یه مدت کار در تهران کاری با حقوق بالاتر و شرایط بهتر در شهر دیگه بهش پیشنهاد شد و رفت ینی دو هفته عسلویه و ی هفته تهران و اینکه هر بار من بهش میگفتم نمیخوای با خانواده ات در جریان بذاری هر بار نمی تونم بگم بهونه ممکنه تو خانواده اشون از ازدواج پسرشون مسائل مهمتری هم باشه مث کنکور برادرش اثاث کشی و اختلافات خانوادگی که به اصطلاح شرایط را مناسب نمی دید با مادرش در جریان بذاره تا اینکه چن هفته پیش احساس کردم برای ادامه رابطه مایل نیست و از اونجایی که در اون شرایط من خواستگار دیگری داشتم بهش پیشنهاد دادم که بهتره این رابطه تموم بشه چون هیچ اتفاق مثبتی نمیافته این پیشنهاد بر خلاف میل من بود اما بودن با کسی که به نظرم زیاد میل و رغبتی به ادامه رابطه با من نداشت برام سخت بود و ایشون هم قبول کردن پایان صحبتش گفت من بعد از چن روز دیگه با مادرم صحبت میکنم اگر موافقت کرد بهت خبر میدم که بیاد خونتون چن روزی برام واقعا شرایط سختی گذشت تا اینکه دیدم ازش خبری نشدبهش زنگ زدم نه اینکه بخوام بپرسم چی شدو چیکار کردی همین که حال و احوال کردم گفت شنبه که بیام تهران با مامانم صحبت میکنم موضوعی که الان منو نگران کرده اینه که ایشون در مورد رابطه ای که در گذشته داشتن و یه رابطه فرارتر از اون چیزی که فکرشو کنید بوده و حتی به خواستگاری اون دختر رفتن به دلیل اختلافات فرهنگی مادرشون موافقت نکردن و ی بار دیگه بهم گفتن چون تو رابطه ای که من با اون دختر بودم و حتی خواستگاری هم رفته بودن تو همون شرایط با کسی دیگه دوس شدن و دختره کلا رابطه رو کات کرده حالا این آقا پسر هر چن وقت یکبار تو این رابطه یکسال و خورده ای چندین بار تقاضای تنها بودن کردن و بعد از یک ماه برگشتن و رابطه رو ادامه دادیم حتی ما مشاوره هم رفتیم و به مشاور گفتم گفت نه ایشون که درگیر زندگی بشن خیلی مسائل فراموش میشه و اینکه ایشون هنوز تو فراندهای اینستا و فیس بوکش هنوز اون دختر رو داره ولی من یکبار هم ازش نپرسیدم و دلیلش رو جویا نشدم اما چندین بار که صحبت شد بهم گفت تو با اون دختر زمین تا آسمون فرق میکنی از جهت اینکه من حجابمو رعایت میکنم نماز مو میخونم و …. که باب میل خانواده اش و خودشه و اینکه مشکل اساسی که ممکنه مادرش مخالفت کنه تحصیلات منه که فوق دیپلمه البته من برای کارشناسی شرکت کردم و اینکه پدر و مادر هامون از یه شهر هستن و تقریبا همسطح و هم کفو هم هستیم کمکی که من از شما میخوام اینه اگر شما این رابطه رو به سمت ازدواج مثبت می بینید من و اون پسر چطور با مادرش صحبت کنیم که مخالفتی در کار نباشه؟ در ضمن همه ادما ها ضعفی های دارن که ممکنه رفع بشه و ممکنه رفع نشه هیچ گلی بی خار نیست واقعیتش اخلاق این پسر منو جذب خودش کرده و دوس ندارم از دسش بدم پیشاپیش از راهنمایی شما بی نهایت سپاسگزارم

راز

سلام

موضوع انتخاب پسر و شرایط ازدواج ایشان مبهم است . البته شما از لحاظ زمانی وقت گذاشتید و در اولویت هستید بهتر است که موضوع را به پسر واگذار کنید و ایشون خودشان برای این امر پیش قدم شوند و شما هم برنامه های خودتون رو دنبال کنید تا انتظار شما را ازار ندهد. من تصور می کنم پذیرش بی شرط ، مناسب نباشد و بهتر است به صورت جدی در زمان مطرخ شدن تمام شرایط دو طرف با مشاوره پیش از ازدواج مطرح شود تا شبه ای باقی نماند.

از لحاظ زمانی فرصت حداکثر سه ماهه برای تصمیم گیری و مشاوره و اطلاع خانواده کافی خواهد و بیشتر از آن بهانه گیری و امتناع است.


سلام.دختری ۲۵ ساله دانشجوی ترم آخرکارشناسی ارشدکارآفرینی.فرزند اول.۳ خواهر.ساکن اصفهان.بااعتقادات مذهبی امامتوسط و چادری.پدری دارم که دچار بیماری های روحی و روانی شدید و باریشه خانوادگی و مزمن هست.از جانب او به طریق مختلف دچار اذیت و آزار روحی وجسمی شدم(کتک،تخریب شخصیت،جنگ روانی)باوجود اینکه دچار این مشکلات هست از قبیل دوقطبی بودن و..بسیار باهوش و سیاسته و در اذیت و آزار روحی از روش هایی استفاده می کنه که باتمام وجود می تونم بگم بریدم….دائم داره باروح وروان ما بازی میشه.حسم بهش همیشه بین دوحالت تنفر و دلسوزی متغیره.باریشه خانوادگی که یامطلقه هستن یا با طلاق عاطفی زندگی می کنن ماهمچنان جرات برای اقدام به طلاق و…نکزدیم.هم میخوام ببینم نظر شما دراین رابطه چیه؟وهم من در مقابل بی اعتماد به نفسی ها وسواس های فکری ومشکلاتی از این قبیل چه کنم؟آیا ازدواج برای من مقدوره؟چرا تا الان خواستگار مناسب نداشتم؟بدر رابطه صمیمی دانشجویی باهم کلاسی های پسرم مثلا باگذشت زمان طولانی و ملزم به یا کوچک تر بودن آنها از خودم یا اینکه مطمئن از اینکه به کسی علاقه دارندنظر آنها درباره شخصیت من مثبته و علاقمند به حضور من در جمع های دوستانه .اما هیچ وقت در محیط کار یادانشگاه خواستگاری نداشته ام.خواستگارهای من تا این سن فقط۳ نفر بوده که یافامیل بودن یا برادر دوست هایم که اصلاشرایط منناسبی برای من نداشته.بی اعماد به نفسی من در حدیست که برای یافتن کارهم بخاطر احساس نالایق بودن خودم نمیتونم به خوبی جویای کار باشم و همیشه فکرمیکنم مگر من توانمندی لازم رو دارم!!و در همان تعداد جست و جو برای کار به در بسته خوردم…باوجود اینکه در جمع های دوستانه دختر هم من همیشه به عنوان فردی مهربون و شوخ و دوست داشتنی شناخته شدم(گذر از اینکه در روابط دوستانه هم همیشه من غم خور و نگران و دلسوز همه بودم و در مقابل خیلی کم دریافت کردم)چه کار کنم خواهش می کنم کمکم کنید(درپرانتز بگم مادری دارم که باتمام وجود وبیشتر از حد توان برای ما تلاش می کند و سعی به جبران کمبود پدر میکند و…هرچند که خودش لطمه های بسیاری خورده واین مشکلات در خانواده مادری نیست و اکثریت آنها افراد موفقی هستند اما سن ازدواج در خانواده مادر هم بسیار بالاست و دلیل اصلی ان هم نبود خواستگار یا نبود خواستگار مناسب است.سن خواهرهایم ۲۳ و ۱۲ است و آنها هم آسیب های زیادی دیده اند)درضمن بگم به فردی تبدیل شدم که اراده کمی برای مداوم انجام دادن یک کار داره.بسیار سپاس گزارم برای وقتی که برای کمک به حل این معادله هزار مجهول میگذارید

راز

سلام

مشکلات اعضای خانواده در کوتاه مدت و بلند مدت تاثیر سوء بر رفتار ، روان و عملکرد اعضای دیگر می گذارد و متاسفانه این عوارض تاثیر بلند مدت در مسیر زندگی افراد دارد. پیشنهاد می کنم برای رسیدن به آرامش و دریافت مهارت های لازم از طریق مشاوره حضوری و مداخله ای در خانواده اقدام نمایید تا بتوانید از بروز آسیب های بیشتر پیشگیری نمایید .


سلام.زنى بیست و سه ساله هستم که سه سال ازدواج کردم.مشکل خاصى نه با شوهرم ونه با خانوادش داشتم.. اما به تازگى فهمیدم که که بچه دار نمیشیم واین موضوع فقط بین من و شوهرم بود .قرار شد خانواده رو جمع کنیم وموضوع رو بهشون بگیم..ولى من ولى متوجه شدم که او موضوع رو به خانوادش گفته بى خبر از من وخانوادش با این که موضوع رو میدانستند ولى اصلا جلوى من به روى خودشون نمی اوردند. حتى بعد از اینکه من هم فهمیدم که میدونند بازم هیچى نگفتن..تا منم به خانوادم این موضوع رو گفتم واونا خیلى راهنمایی مون کردن… وقتى از شوهرم پرسیدم که چرا زیر قولش زده و همه چیو گفته و به من هم اطلاع نداده گفت چون مامان من به مادر شوهرم زنگ زده وگفته که به شوهر من بگن که بره دکتر قبلا از اینکه خانواده ى من خبر دار بشن…ولى من با شناختى که از مادرم دارم اینکار رو فکر نمیکنم کرده باشه ..واز طرفى این موضوع داره اعصابمو خورد میکنه.میترسم از مامانم بپرسم و همچین حرفى نزده باشن بعد رابطه مامانم و شوهرم خراب بشه ازطرفى هم میخوام بدونم شوهرم راستش و گفته یا نه؟؟(چون اخیرا دروغ ازش زیاد شنیدم) میخواستم کمکم کنید…به نظر شما خوبه که از مادر شوهرم این قضیه رو بپرسم؟؟؟لطفا کمکم کنید…(در ضمن چون مشکل بچه دار نشدن ما از شوهرم هست هرچى بهش میگم قبول نمیکنه و میگه این مشکل خودشه…)

راز

سلام

موضوع مطرح شده و اینکه چه کسی این موضوع را بیان کرده اهمیت چندانی ندارد و باعث دلخوری بیشتر خواهد شد. خواهش می کنم برای این موضوع زمان نگذارید و به جای آن تصمیم های جدی تر بگیرید. مهم ترین تصمیم این است که در یک یا چند جلسه با کمک یک مشاور تصمیم خود را برای قبول بچه دار نشدن، درمان، یا پذیرش یک فرزند خوانده  بگیرید.

مرکز در صورت لزوم آمادگی همراهی و مشورت با شما را خواهد داشت.


بسم الله.. دختری پونزده ساله هستم .شاید برای شما نوشتن این متن از طرف من مسخره باشد با وجود سن کمم خیلی دست اورد ها دارم و همه مدل زندگی را تجربه کردم..و حالا با قلبی رنجیده شده از اطرافیانم اقدام به نوشتن متنی برای کسیکه بتواند مرا راهنمایی کند کردم…در سخت ترین شرایط ممکن در حال زندگی کردن هستم مشکلات مالی مشکلات روحی و هزاران درد که دلم را ازرده کرده ..این روز ها عجیب حرفم را نمیفهمند..من هم نمیتوانم حرف های دلم را به کسی بزنم میدانید ک حرف دل زدن سخت است ..پدر و مادرم هر دو کار میکنند من وخواهر کوچکم روزها در خانه تنها زندگی میکنیم..مشکلات مالی را کار ندارم میدانم که همه اینها میگذرد درد من از حال روحم هست که درمانگری ندارد ..من به گفته اطرافیانم چهره زیبایی دارم و بزرگتر از سنم نشان میدهد به همین علت بارها با کسانی که گشتم پس ازگذشت مدتی به من درخواستی برای دوست شدن یا حتی ازدواج دادند تاکید میکنم بنده پونزده سال دارم..زمانی که چهارده ساله بودم باپسری اشنا شدم که با احساسات کودکانه یا نوجوانانه نمیدانم به او علاقه مند شدم مدتی باهم بودیم ولی پس ازمدتی مرا به حال خود رها کرد ورفت در چهارده سالگی دچار افسردگی شدیدی شدم به طوری که پس از چند ماه به روانشناس مراجعه کردم که این امر توسط پدرومادرم انجام شد و من دخالتی در ان نداشتم ..مدتی گذشت من توانسته بودم کمی با خودم و روحم کنار بیایم اما کسی علت واقعی این پریشانی را نمیدانست.. یکسال گذشت من پانزده ساله شدم و در تمام این یکسال من همه جور شکنجه شدم چ روحی چ مادی برایم مشکلات مادی اهمییت زیادی ندارد ها چون میدانم درحال حاضر نمیتوانم کاری برای رفع ان انجام دهم اما بازهم گاهی ادم دلش میخواهد دوستش را به خانه اش دعوت کند یا لباسهای انچنانی بپوشد اما افسوس ک نمیشود..حال از اینها بگذریم میگفتم وقتی پانزده ساله شدم و به همراه کمک های ان روانشناس توانستم خودم را جمع وجور کنم حیف ک به علت مشکلات مالی نتوانستم کلاسهایم را با ان روانشناس ادامه دهم..بازهم بگذریم..مدت ها گذشت و من تنها در خانه فقط نشستم ونگاه کردم همه چیزرا ..خدارا شکر وضعیت خانواده را درک میکنم و مشکلی با ان ندارم اما پسری که یکسال پیش زما نی که با احساسات پاک کودکانه یا نوجوانانه دوستش داشتم مرا رها کرد حالا برگشته و طرح ازدواجش را با منه پانزده ساله میچیند بیست سالش هست و من هم نسبت به همسن هایم کمی قدرت تشخیص بهتری دارم و در این موارد خنگ نیستم میفهمم ..الان ک این متن را مینویسم به تولد شانزده سالگیم نزدیک میشونم و هنوز هیچکدام از مشکلاتم حل نشده ان پسر برگشته اما من به شخصی دیگر علاقه دارم که نه خودش میداند نه من میدانم ک او نسبت ب من چگونه است اما از همه مشکلات عاطفی که بگذریم من میخواهم اینده ای روشن داشته باشم پس میدانم که به هیچکدام از انها در این سن نباید علاقه مند شوم اما افسوس ک دل سن را نمیفهمد من مانده ام سر دو راهی عاطفی در زمانی که میان انبوهی از مشکلات و درد ها دستو پا میزنم و همه فقط میگویند بچس نمیفهمد….مرا ببخشید ک حرفهای دلم طولانی بود وامیدوارم انرا بخوانید که تنها امیدم هستید..

راز

سلام

در وضعیت سنی شما بهترین اقدام در حال حاضر پاسخ منفی است به این دلیل که شرایط شما را قبلا به هم ریخته است و در حال حاضر هم همین کار را خواهد کرد. سیکل رفتاری خانواده را شما با تحصیل و تلاش قطع خواهید کرد و خواهید توانست برای خودت وضعیت بهتری را در آینده رقم بزنی.

بنابراین پیشنهاد می کنم حداقل تا ۲۰ سالگی به ازدواج فکر نکنی و در این چهار سال سعی کنید یک فعالیت مفید یا ادامه تحصیل را پیش بگیرید.


با سلام. من در شرف ازدواج هستم ولی متوجه یک مشکل عجیب و غریب شدم! متوجه شدم مادرم به پدرم خیانت میکنه!!!! پدر و مادر من هشت سال اختلاف سنی دارن و خیلی هم باهم خوب نبودند، ولی باز مشکل آنچنانی نبود. مادرم تا پنجم دبستان درس خونده بود. وقتی من رفتم کلاس اول راهنمایی، مادرم هم شروع کرد به درس خواندن با من. زودتر از من دیپلم گرفت، زودتر از من هم از دانشگاه فارغ التحصیل شد، الان لیسانس داره! بدبختی ماهم از همینجا شروع شد. روابط دوستانه با مردای غریبه. روابط دوستانه منظورم بدون ارتباط خصوصی و سکسه. چند سال پیش متوجه ارتباطش با یه مرد شدم که من، خاله هام به پسره زنگ زدیم و گفتیم متاهله دست از سرش بردار. اون گذشت، الان با کسیه که هر روز باهاشه. ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم، همه همو میشناسن، من دارم ازدواج میکنم، اگه گند کاراش در بیاد من که بدبخت میشم هیچ، کل فامیل رسوا میشن! واقعا درموندم. تقاضا میکنم کمکم کنید. در ضمن ناگفته نماند من خودم بارها دیدم و بهش تذکر دادم که با مردای غریبه اینقد سریع گرم نگیره و صمیمی نشه. واضح بگم لاس زدن با مردا بهش مزه داده. مادرم متولد ۵۱ و پدرم متولد ۴۳ است. و اینو میدونم سالهاست هیچ رابطه جنسی ای باهم ندارن! من واقعا درموندم. نمیدونم باید چه کار کنم. من نمیتونم آشوب به پا کنم چون براش کاری نداره ازدواج منو بهم بزنه. خواهش میکنم کمک کنید. بگید چیکار کنم.

راز

سلام

نوع ارتباط و سیستم خانواده شما به دلیل نوع رابطه پدر و مادر آشفته است و شما در صورت مداخله آن را آشفته تر خواهید کرد. پیشنهاد می کنم به صورت خصوصی با ایشان صحبت و راضای شون کنید با یک مشاور ارتباط برقرار نمایند .

سارینا

 

جنسیت زن
وضعیت تاهل در رابطه
سال تولد ۱۳۷۰
موضوع روانشناسی

 

سلام من دختری ۲۳ هستم که به مدت ۸ سال با پسری دوست شدم در حدی هم دیگر را دوست

 

داریم که برای هم میمیریم.

 

ولی مشکلاتی هست که میخوام بدونم مشکل از کی هست من سالها پیش که برای کاردانی قبول شدم

 

رفتم به شهر دیگری و در عید ان سال بین ما دعوا پیش امد سر این که چرا رفتی پیش خانواده مادرت نمیدونم چرا ولی دعوا شدید شد که به من گفت

 

یا من یا دانشک گاه که من اون زمان بچه بودم نمیدونستم به خانواده چه بگم که نمیخوام برم دانشگاه به اجبار دانشگاه انتخاب کردم ولی ان زمان

 

نمیدانستم چه بلاهایی در انتظارم هست حالا بعداز کلی ماجرا که گذشت من از رفتن به خانه عمه وخانواده مادر محروم شدم که دیگر حقی به رفتن انجا

 

ندارم من سه سال دوری وبهانه اوردم نمیدونید چقدر سخت بود حالا عید امسال خانواده مادر امدند خواستن با ما بروند سفرمن هرچه از او پرسدم او

 

پاسخی نداد ومن در شرایط بدی بودم اگه نمیرفتم پدرم ناراحت وخانواده او من رو دعوا میکردن یعنی خانواده پدرم مجبور به رفتن شدم واز ان روز

 

به بعد من رو ول کرده ومیگه بر خوش باش برام سخته واقعا نمیتونم تحمل کنم قصد خود کشی دارم ولی میترس از خدا از جوابی که باید بدم

 

نمیدونم کارمن درست بوده یانه نمیتونم تماس بگیرم پس خوواهش میکنم بگید چکار کنم میترسم نمیدونم باید چیکارکنم شما فکر کنید اخه من که

 

هنوز در خانه پدرم هستم مگه این وظیفم نیست حرفش گوش کنم اینقدر ناراحتش کردم که نمیدونم چی بکم فقط التماس میکنم کمکم کنید چون

 

یک بار خود کشی کردم پس یک بار دیگه هم میتونم فقط نیاز به راهنمایی دارم

 

راز آقای مرادی به سوال شما

 

پاسخ داده اند.

 

سارینا سلام

 

دوستی یک ارتباط است و تا زمانی ماهیت رسمی به خود نگیرد ارتباط عاطفی پایداری نخواد بود.

 

بنابراین تصمیم شما برای ادامه تحصیل شایسته تحسین است.

 

در مورد مشکل این دوست شما در خصوص ارتباط شما با خانواده و بستگان ، انتظار ایشان نامعقول و

 

نابجاست و شما نمی توانید ارتباط خود را باسیستم حمایتی و هویت فامیلی خود قطع یا محدود نمایید بنابراین اگر ایشان شما را دوست دارند بایستی

 

ارتباط و موقعیت ارتباطی و اجتماعی و خانوادگی شما را در نظر بگیرند.

 

در نهایت با توجه به تعارضی که در آن قرار گرفته اید پیشنهاد می کنم به صورت حضوری مراجعه

 

نمایید تا وضعیت بهداشت روانی شما مدیریت و با قاطعیت بیشتری با این موضوع مواجه شوید. در ضمن همیشه راه حل مناسب وجود دارد و از آسیب

 

یا هرگونه عمل مشابه خود داری نمایید.

 

برای شما ارزوی موفقیت دارم.

 

جلال مرادی     ۱۳۹۴/۰۱/۱۵

 


سلام .من ۲۳ ساله هستم..دانشجو..حدود ۲ ساله که با یکی از همکلاسیام دوستم ۲۴ سالشه..ما قصدمون ازدواج بود طی این دوران خانودام خیلی بهش علاقه نشون دادن که بعد از کلاسامون مادرم ناهار دعوتش میکرد..یا تو مهمونیامون و حتی جشن ها هم بود..من واقعا بهش علاقه دارم خودش میدونه اوایل خیلی خوب بودیم خیلی اما چند وقتی هست که دچار مشکل شدیم همه ش دعوا میکنیم..ما با هم چند باری رابطه داشتیم ..که متاسفانه به حامله شدن نامزدم منجر شدمنم نامردی نکردم با هزینه های زیاد که منو خانوادم تقبل کردیم واسه دکتر این قضیه با کمک خانوادم حل شد.الان واقعا برام عجیبه که بعد از این اتفاقا میگه که منو نمیخاد..میگه به درد هم نمیخوریم..اخه یه بار دعوامون شد ..منم گفتم تو مجبوری با من باشی سر این اتفاق..اونم لج کرد.!! میگه نمیخام تورو..نمیدونم چرا انقد ساده داره میگذره..؟؟!! واقعا موندم..به نظرتون چه کاری انجام بدم؟؟؟ منم باید کوتاه بیام بکشم کنار؟؟؟منم باید ولش کنم؟

راز

سلام

این موضوع به احتمال زیاد به دلیل از دست دادن فرزند و شوک ناشی از آن بوده است و به صورت شوک و همچنین احساس نا امنی و افسردگی در خال حاضر بروز کرده است.

دلایل اطلاع خانواده شما و عدم اطلاع خانواده ایشون یکی دیگر از مسائلی است که به احساس ناامنی ایشان اضافه می شود. بنابراین پیشنهاد دارم برای بررسی بالینی و همچنین تعیین وضعیت ارتباط خودتون به صورت حضوری اقدام کنید.


 

سلام ببخشید دکتر از نظر شما صداقت قبل از ازدواج چقدر درخوب بودن زندگی اینده تاثیر داره من جزو اون دسته دختراییم که نمیتونم چیری رو از نزدیکانم مخفی کنم حتی اگه اون حرف به ضررم باشد مخصوصا اگه طرف مقابلم شریک زندگی ایندم باشه

راز

با سلام

زندگی قبل از ازدواج هر فردی متشکل از روابط و ارتباط هایی که به دایل مختلف از جمله دوستی، آشنایی برای ازدواج و …. دارای ماجراهای منحصر به خود فرد است. پیشنهاد بنده این است که صداقت با این مفهوم که فرد تمام رازها و نقاط قوت و ضعف خود را بیان کند چیزی جز صداقت و نوعی افشاگری است بنابراین اگر در موقعیت حاضر مساله ای وجود ندارد که به ارتباط فعلی آسیب بزند و یا باعث آزار در اینده شود لزومی به بیان نیست. بهتر است صداقت برای زمان رابطه باشد.

موفق باشید


سلام واقعا ممنون که اینفدر واضح جواب میدین. من حدود ۲۳ سال سن دارم سال ۹۰ با پسر خاله ام ازدواج کردم اوایلش خیلی خوب بود تا اینکه بعد از دو ماه پدرش فوت شد مشکلای ما از اونجا شروع شد به دلیل بی توجهی های بیش از حدش خیلی نسبت بهش دلسرد شدم با اینکه دوست داشتم باهاش رابطه داشته باشم ولی اون اونقدر نصبت بهم بی توجهی کرده بود همون ذره علاقه اول رو هم نصبت بهش از دست داده بودم اصلا دوسش نداشتم وقتی میدیدمش یه حال بدی بهم دست میداد چند بار بهش گفته بودم اگه بخواد همینجوری ادامه بده کاری میکنم که تا اخر عمرش پشیمون بشه بهم گفت هر کاری دوست داری بکن منم دلم خیلی شکسته بود فقط حس انتقام داشتم خیلی با خودم درگیر بودم با اینکه اصلا اهل رفیق بازی نبودم دست گذاشتم رو نقطه ضعفش به یکی از پسرای فامیل که نقطه ضعفش رو همون بود زنگ زدم و ازش خواستم چند روزی باهام رابطه داشته باشی اونم فقط تلفنی و کاملا شرعی اونم قبول کرد دو هفته ای طول کشید تا اینکه نتونستم طاقت بیارم بهش گفتم هیچکس باورش نمیشد اخه من اهل این حرفا نبودم اینم بگم مث اینکه منتظر بود یه چیزی ازم ببینه که به ازدواجمون خاتمه بده خیلی تحمتا بهم میزد منم واقعا داشتم تحملش میکردم تا اینکه بعد از اون اتفاق از هم جدا شدیم بعد از جداییمون احساس کردم خیلی دوسش دارم ولی اون از رو لجبازی با من رفت با یکی دیگه ازدواج کرد حالا با اینکه میدونم اونم دوسم داره فراموش کردنش برام سخت شده از طرفی همش فکر میکنم اگه خواستگار برام بیاد چه جوری اتفاقایی که برام افتاده رو بهش بگم که به جای درک کردن ترکم نکنه لطفا جوابمو بدین اخه جایی نیستم که بتونم حضوری بیام پیشتون در ضمن هیچ کدوم از فامیلا با ازدواجش موافق نبودن

راز

سلام

رابطه ای که در حین ازدواج رخ داده است به زندگی آینده شما ربطی نخواهد داشت و البته که شما همواره نگران خواهید بود که این موضوع مطرح بشه ولی اینکه ایشون شما رور دوست دارند یا خیر دیگر اهمیتی ندارد و بهتره هر کدام برای خودتون زندگی کنید.

در زمینه ازدواج مجدد خودتون بهتر است این موضوع به صورت عدم تفاهم در زندگی قبلی مطرخ شود و به فکر زندگی خودت باشی.


سجاد

 

با سلام و خسته نباشید من ۱۹ سال سن دارم ،دانشجو هستم،اخیرا خواستگاری از طریق یکی از دوستانم بهم معرفی شده،به خانوادم قضیه رو گفتم.راستش ما اوضاع مالی معمولی داریم و خواستگارم از لحاظ اخلاق ،اوضاع مالی و امکانات و شرایط زندگی موقعیت مناسبی داره اما تنها مشکل اینجاست که ۱۵ سال با من اختلاف سنی داره اما خب از لحاظ ظاهری هم خوبه،راستش تمام شرایط رو داره برای ازدواج فقط نگرانم که اختلاف سنی باعث مشکل بشه برامون گرچه من نه آدم سخت گیری هستم و نه مشکل خاصی دارم با این موضوع اما از دور و اطراف زیاد شنیدم که تفاوت سنی بالا مشکل سازه،نمیدونم واقعا یکم نگرانم کرده،از دوستام هم شنیدم که اختلاف سن بالا توی سن های بالا و بعدا باعث تفاوت های ظاهری و شکستگی مرد نسبت به زن میشه.خانوادم هم چون شرایط ایشون رو مناسب میدونن تصمیم نهایی رو به عهده خودم گذاشتن خواستم لطف کنید و در تصمیم گیری بهم کمک کنید! بازم ازتون متشکرم

راز

سلام

پیشنهاد می کنم حتما مشاوره قبل از ازدواج انجام بشه.


سلام….من از دوران کودکی تمایل به هم جنس خودم داشتم..عاشق دوست دوران راهنمایی خودم شدم وحتی خواب هایی می بینم که با اون شخص یا دختر دیگه ای ازدواج کردم..خیلی از این بابت رنج میکشم چون حتی تو خوابام می بینم رابطه جنسی با اون شخص دارم ویه جورایی شوهر اون خانونم من ادم ومذهبی هستم اما بازم نمیشه…تاحالا عمل هم جنسی بازی رو انجام ندادم اما از نظر روانی دوست دارم با دخترا باشم..گاهی فکر میکنم که در اینده همجنسگرا میشم…خواهش میکنم کمک کنید…چیکار کنم که دیگه نه خوابشو ببینم ونه فکربه این چیزا کنم

راز

سلام

برای بررسی علل این موضوع باید به دونکته توجه کنیم:

اول اینکه شما در چه موقعیت هایی این خواب ها رو می بینی و دوم اینکه آیا محدویت مذهبی شما به حدی است که حتی ذهن شما را برای ارتباط با مرد در رویا مدیریت و نفی می کند.

لطفا برای بررسی دقیق به صورت حضوری اقدام نمایید.


باسلام .خانم پزشک با ظاهر خوب هستم که مدتی هست در محل کارم از یکی از همکارام که یک اقای دکتر هست خوشم اومده ودوست دارم با ایشون ازدواج کنم. ولی کارمون طوری هست که به ندرت همدیگرو میبینیم .چند بار به بهانه سوال ذر مورد بیمارهام رفتم با ایشون صحبت کردم و شماره موبایلشو گرفتم .البته با ایشون تماس نگرفتم یا پیامی نفرستادم. برخورد ایشون با من خوب بود ولی رفتاری که نشون تمایل ایشون برای شروع اشنایی باشه نشون نداد.به نظرتون ایا ایشون تمایلی برای ازدواج با من نداره و باید ایشون را فراموش کنم؟

راز

سلام

یک پیشنهاد این است که یکی از دوستان مشترک این موضوع را بدون ابراز علاقه شما به ایشان اعلام کند تا دقیقا مطمئن شوید آیا ایشان قصد ازدواج داردند و یا اینکه در صورتی که قصد دارند به شما به عنوان یکی از گزینه ها فکر می کنند یا نه؟

در صورتی که فردی وجود ندارد مقداری رابطه کاری و معاشرت خود را بیشتر کنید تا خودتون از این قضیه اطلاع یابید.


با عرض سلام و خسته و نباشید خدمت شما. من دختری ۲۲ ساله هستم.پسری که از من خواستگاری پسرخاله هم دانشگاهیمه و در دیدار اول از طریق مادرشون نظر منو پرسیدن. اما الان مشکل اینجاست که منو و ایشون همدیگرو دوست داریم ولی پدرم همه جوره سنگ جلوی پایشان میندازه و نمیخواد ایشون دامادشون بشه ی بار میگه سنش زیاده در صورتی که اختلاف سنی ما ۵ ساله…. از طرفی از کارشون ایراد میگیره در صورتی که شغلشون آزاده و درآمدشون هم خوبه ..دوباره پدرم ایراد گرفتن ایشون سرمایه ندارن .. جلسه اول که اومده بودن گفتن که ماشینو از پول خودشون خریدن . خونشون هم بالای خونه پدرشونه اگر من موافقت نکنم حاضرن جای دیگه اجاره کنن هزینه تحصیل منم میدن … من به پدرم گفتم که با همه چیز کنار میام ولی پدرم گفته اگه جواب بهش بدم دیگه نباید ازش یاد کنم .. من چیکار کنم آخه … اگه من با کسی ازدواج کنم که بهش علاقه نداشته باشم این زندگی پابرجا نمیمونه لطفا سریع تر راهنماییم کنید . خانواده اونا همه راضین فقط اینطرف پدر منه و مادر من هم به تبع اون ناراضیه و بهش میگی چرا فقط میگه نمیخوام سختی بکشی من مدرکم فوق دیپلم معماری دارم و ایشون دیپلم مکانیک دارن . الان هم بخاطر پدرم دارن به هر دری میزنن کارشون رو عوض کنن… بخدا دیگه کم آوردم.راهنماییم کنین

راز

سلام

لطفا برای اطلاع از دیدگاه پدر به همراه ایشون به مرکز مراجعه کنید تا علل مخالفت و دیدگاه ایشون بررسی شود.


باسلام و وقت بخیر من دختری هستم ۲۷ ساله که توسط یکی از همکاران سال گذشته فردی به بنده پیشنهاد شد برای ازدواج به دلیل اینکه اون فرد خدمت سربازیشون تمام نشده بود و کار هم نداشتن برای ازدواج دست نگه داشتیم چون این فرد همون فردی بود که سالیان سال به عنوان همسر ایده ال در ذهن من نقش بسته بود وقتی بیشتر باهاش آشنا شدم پی بردم اخلاق و خانواده و متدین بودن و …که برای در اولویت می باشد دارا هستن و واقعیتش خیلی وقتا برای کار بهش کمک میکردم ینی پیگیر کار و ارسال رزومه تا اینکه بعد از یه مدت کار در تهران کاری با حقوق بالاتر و شرایط بهتر در شهر دیگه بهش پیشنهاد شد و رفت ینی دو هفته عسلویه و ی هفته تهران و اینکه هر بار من بهش میگفتم نمیخوای با خانواده ات در جریان بذاری هر بار نمی تونم بگم بهونه ممکنه تو خانواده اشون از ازدواج پسرشون مسائل مهمتری هم باشه مث کنکور برادرش اثاث کشی و اختلافات خانوادگی که به اصطلاح شرایط را مناسب نمی دید با مادرش در جریان بذاره تا اینکه چن هفته پیش احساس کردم برای ادامه رابطه مایل نیست و از اونجایی که در اون شرایط من خواستگار دیگری داشتم بهش پیشنهاد دادم که بهتره این رابطه تموم بشه چون هیچ اتفاق مثبتی نمیافته این پیشنهاد بر خلاف میل من بود اما بودن با کسی که به نظرم زیاد میل و رغبتی به ادامه رابطه با من نداشت برام سخت بود و ایشون هم قبول کردن پایان صحبتش گفت من بعد از چن روز دیگه با مادرم صحبت میکنم اگر موافقت کرد بهت خبر میدم که بیاد خونتون چن روزی برام واقعا شرایط سختی گذشت تا اینکه دیدم ازش خبری نشدبهش زنگ زدم نه اینکه بخوام بپرسم چی شدو چیکار کردی همین که حال و احوال کردم گفت شنبه که بیام تهران با مامانم صحبت میکنم موضوعی که الان منو نگران کرده اینه که ایشون در مورد رابطه ای که در گذشته داشتن و یه رابطه فرارتر از اون چیزی که فکرشو کنید بوده و حتی به خواستگاری اون دختر رفتن به دلیل اختلافات فرهنگی مادرشون موافقت نکردن و ی بار دیگه بهم گفتن چون تو رابطه ای که من با اون دختر بودم و حتی خواستگاری هم رفته بودن تو همون شرایط با کسی دیگه دوس شدن و دختره کلا رابطه رو کات کرده حالا این آقا پسر هر چن وقت یکبار تو این رابطه یکسال و خورده ای چندین بار تقاضای تنها بودن کردن و بعد از یک ماه برگشتن و رابطه رو ادامه دادیم حتی ما مشاوره هم رفتیم و به مشاور گفتم گفت نه ایشون که درگیر زندگی بشن خیلی مسائل فراموش میشه و اینکه ایشون هنوز تو فراندهای اینستا و فیس بوکش هنوز اون دختر رو داره ولی من یکبار هم ازش نپرسیدم و دلیلش رو جویا نشدم اما چندین بار که صحبت شد بهم گفت تو با اون دختر زمین تا آسمون فرق میکنی از جهت اینکه من حجابمو رعایت میکنم نماز مو میخونم و …. که باب میل خانواده اش و خودشه و اینکه مشکل اساسی که ممکنه مادرش مخالفت کنه تحصیلات منه که فوق دیپلمه البته من برای کارشناسی شرکت کردم و اینکه پدر و مادر هامون از یه شهر هستن و تقریبا همسطح و هم کفو هم هستیم کمکی که من از شما میخوام اینه اگر شما این رابطه رو به سمت ازدواج مثبت می بینید من و اون پسر چطور با مادرش صحبت کنیم که مخالفتی در کار نباشه؟ در ضمن همه ادما ها ضعفی های دارن که ممکنه رفع بشه و ممکنه رفع نشه هیچ گلی بی خار نیست واقعیتش اخلاق این پسر منو جذب خودش کرده و دوس ندارم از دسش بدم پیشاپیش از راهنمایی شما بی نهایت سپاسگزارم

راز

سلام

موضوع انتخاب پسر و شرایط ازدواج ایشان مبهم است . البته شما از لحاظ زمانی وقت گذاشتید و در اولویت هستید بهتر است که موضوع را به پسر واگذار کنید و ایشون خودشان برای این امر پیش قدم شوند و شما هم برنامه های خودتون رو دنبال کنید تا انتظار شما را ازار ندهد. من تصور می کنم پذیرش بی شرط ، مناسب نباشد و بهتر است به صورت جدی در زمان مطرخ شدن تمام شرایط دو طرف با مشاوره پیش از ازدواج مطرح شود تا شبه ای باقی نماند.

از لحاظ زمانی فرصت حداکثر سه ماهه برای تصمیم گیری و مشاوره و اطلاع خانواده کافی خواهد و بیشتر از آن بهانه گیری و امتناع است.


سلام.دختری ۲۵ ساله دانشجوی ترم آخرکارشناسی ارشدکارآفرینی.فرزند اول.۳ خواهر.ساکن اصفهان.بااعتقادات مذهبی امامتوسط و چادری.پدری دارم که دچار بیماری های روحی و روانی شدید و باریشه خانوادگی و مزمن هست.از جانب او به طریق مختلف دچار اذیت و آزار روحی وجسمی شدم(کتک،تخریب شخصیت،جنگ روانی)باوجود اینکه دچار این مشکلات هست از قبیل دوقطبی بودن و..بسیار باهوش و سیاسته و در اذیت و آزار روحی از روش هایی استفاده می کنه که باتمام وجود می تونم بگم بریدم….دائم داره باروح وروان ما بازی میشه.حسم بهش همیشه بین دوحالت تنفر و دلسوزی متغیره.باریشه خانوادگی که یامطلقه هستن یا با طلاق عاطفی زندگی می کنن ماهمچنان جرات برای اقدام به طلاق و…نکزدیم.هم میخوام ببینم نظر شما دراین رابطه چیه؟وهم من در مقابل بی اعتماد به نفسی ها وسواس های فکری ومشکلاتی از این قبیل چه کنم؟آیا ازدواج برای من مقدوره؟چرا تا الان خواستگار مناسب نداشتم؟بدر رابطه صمیمی دانشجویی باهم کلاسی های پسرم مثلا باگذشت زمان طولانی و ملزم به یا کوچک تر بودن آنها از خودم یا اینکه مطمئن از اینکه به کسی علاقه دارندنظر آنها درباره شخصیت من مثبته و علاقمند به حضور من در جمع های دوستانه .اما هیچ وقت در محیط کار یادانشگاه خواستگاری نداشته ام.خواستگارهای من تا این سن فقط۳ نفر بوده که یافامیل بودن یا برادر دوست هایم که اصلاشرایط منناسبی برای من نداشته.بی اعماد به نفسی من در حدیست که برای یافتن کارهم بخاطر احساس نالایق بودن خودم نمیتونم به خوبی جویای کار باشم و همیشه فکرمیکنم مگر من توانمندی لازم رو دارم!!و در همان تعداد جست و جو برای کار به در بسته خوردم…باوجود اینکه در جمع های دوستانه دختر هم من همیشه به عنوان فردی مهربون و شوخ و دوست داشتنی شناخته شدم(گذر از اینکه در روابط دوستانه هم همیشه من غم خور و نگران و دلسوز همه بودم و در مقابل خیلی کم دریافت کردم)چه کار کنم خواهش می کنم کمکم کنید(درپرانتز بگم مادری دارم که باتمام وجود وبیشتر از حد توان برای ما تلاش می کند و سعی به جبران کمبود پدر میکند و…هرچند که خودش لطمه های بسیاری خورده واین مشکلات در خانواده مادری نیست و اکثریت آنها افراد موفقی هستند اما سن ازدواج در خانواده مادر هم بسیار بالاست و دلیل اصلی ان هم نبود خواستگار یا نبود خواستگار مناسب است.سن خواهرهایم ۲۳ و ۱۲ است و آنها هم آسیب های زیادی دیده اند)درضمن بگم به فردی تبدیل شدم که اراده کمی برای مداوم انجام دادن یک کار داره.بسیار سپاس گزارم برای وقتی که برای کمک به حل این معادله هزار مجهول میگذارید

راز

سلام

مشکلات اعضای خانواده در کوتاه مدت و بلند مدت تاثیر سوء بر رفتار ، روان و عملکرد اعضای دیگر می گذارد و متاسفانه این عوارض تاثیر بلند مدت در مسیر زندگی افراد دارد. پیشنهاد می کنم برای رسیدن به آرامش و دریافت مهارت های لازم از طریق مشاوره حضوری و مداخله ای در خانواده اقدام نمایید تا بتوانید از بروز آسیب های بیشتر پیشگیری نمایید .


سلام.زنى بیست و سه ساله هستم که سه سال ازدواج کردم.مشکل خاصى نه با شوهرم ونه با خانوادش داشتم.. اما به تازگى فهمیدم که که بچه دار نمیشیم واین موضوع فقط بین من و شوهرم بود .قرار شد خانواده رو جمع کنیم وموضوع رو بهشون بگیم..ولى من ولى متوجه شدم که او موضوع رو به خانوادش گفته بى خبر از من وخانوادش با این که موضوع رو میدانستند ولى اصلا جلوى من به روى خودشون نمی اوردند. حتى بعد از اینکه من هم فهمیدم که میدونند بازم هیچى نگفتن..تا منم به خانوادم این موضوع رو گفتم واونا خیلى راهنمایی مون کردن… وقتى از شوهرم پرسیدم که چرا زیر قولش زده و همه چیو گفته و به من هم اطلاع نداده گفت چون مامان من به مادر شوهرم زنگ زده وگفته که به شوهر من بگن که بره دکتر قبلا از اینکه خانواده ى من خبر دار بشن…ولى من با شناختى که از مادرم دارم اینکار رو فکر نمیکنم کرده باشه ..واز طرفى این موضوع داره اعصابمو خورد میکنه.میترسم از مامانم بپرسم و همچین حرفى نزده باشن بعد رابطه مامانم و شوهرم خراب بشه ازطرفى هم میخوام بدونم شوهرم راستش و گفته یا نه؟؟(چون اخیرا دروغ ازش زیاد شنیدم) میخواستم کمکم کنید…به نظر شما خوبه که از مادر شوهرم این قضیه رو بپرسم؟؟؟لطفا کمکم کنید…(در ضمن چون مشکل بچه دار نشدن ما از شوهرم هست هرچى بهش میگم قبول نمیکنه و میگه این مشکل خودشه…)

راز

سلام

موضوع مطرح شده و اینکه چه کسی این موضوع را بیان کرده اهمیت چندانی ندارد و باعث دلخوری بیشتر خواهد شد. خواهش می کنم برای این موضوع زمان نگذارید و به جای آن تصمیم های جدی تر بگیرید. مهم ترین تصمیم این است که در یک یا چند جلسه با کمک یک مشاور تصمیم خود را برای قبول بچه دار نشدن، درمان، یا پذیرش یک فرزند خوانده  بگیرید.

مرکز در صورت لزوم آمادگی همراهی و مشورت با شما را خواهد داشت.


بسم الله.. دختری پونزده ساله هستم .شاید برای شما نوشتن این متن از طرف من مسخره باشد با وجود سن کمم خیلی دست اورد ها دارم و همه مدل زندگی را تجربه کردم..و حالا با قلبی رنجیده شده از اطرافیانم اقدام به نوشتن متنی برای کسیکه بتواند مرا راهنمایی کند کردم…در سخت ترین شرایط ممکن در حال زندگی کردن هستم مشکلات مالی مشکلات روحی و هزاران درد که دلم را ازرده کرده ..این روز ها عجیب حرفم را نمیفهمند..من هم نمیتوانم حرف های دلم را به کسی بزنم میدانید ک حرف دل زدن سخت است ..پدر و مادرم هر دو کار میکنند من وخواهر کوچکم روزها در خانه تنها زندگی میکنیم..مشکلات مالی را کار ندارم میدانم که همه اینها میگذرد درد من از حال روحم هست که درمانگری ندارد ..من به گفته اطرافیانم چهره زیبایی دارم و بزرگتر از سنم نشان میدهد به همین علت بارها با کسانی که گشتم پس ازگذشت مدتی به من درخواستی برای دوست شدن یا حتی ازدواج دادند تاکید میکنم بنده پونزده سال دارم..زمانی که چهارده ساله بودم باپسری اشنا شدم که با احساسات کودکانه یا نوجوانانه نمیدانم به او علاقه مند شدم مدتی باهم بودیم ولی پس ازمدتی مرا به حال خود رها کرد ورفت در چهارده سالگی دچار افسردگی شدیدی شدم به طوری که پس از چند ماه به روانشناس مراجعه کردم که این امر توسط پدرومادرم انجام شد و من دخالتی در ان نداشتم ..مدتی گذشت من توانسته بودم کمی با خودم و روحم کنار بیایم اما کسی علت واقعی این پریشانی را نمیدانست.. یکسال گذشت من پانزده ساله شدم و در تمام این یکسال من همه جور شکنجه شدم چ روحی چ مادی برایم مشکلات مادی اهمییت زیادی ندارد ها چون میدانم درحال حاضر نمیتوانم کاری برای رفع ان انجام دهم اما بازهم گاهی ادم دلش میخواهد دوستش را به خانه اش دعوت کند یا لباسهای انچنانی بپوشد اما افسوس ک نمیشود..حال از اینها بگذریم میگفتم وقتی پانزده ساله شدم و به همراه کمک های ان روانشناس توانستم خودم را جمع وجور کنم حیف ک به علت مشکلات مالی نتوانستم کلاسهایم را با ان روانشناس ادامه دهم..بازهم بگذریم..مدت ها گذشت و من تنها در خانه فقط نشستم ونگاه کردم همه چیزرا ..خدارا شکر وضعیت خانواده را درک میکنم و مشکلی با ان ندارم اما پسری که یکسال پیش زما نی که با احساسات پاک کودکانه یا نوجوانانه دوستش داشتم مرا رها کرد حالا برگشته و طرح ازدواجش را با منه پانزده ساله میچیند بیست سالش هست و من هم نسبت به همسن هایم کمی قدرت تشخیص بهتری دارم و در این موارد خنگ نیستم میفهمم ..الان ک این متن را مینویسم به تولد شانزده سالگیم نزدیک میشونم و هنوز هیچکدام از مشکلاتم حل نشده ان پسر برگشته اما من به شخصی دیگر علاقه دارم که نه خودش میداند نه من میدانم ک او نسبت ب من چگونه است اما از همه مشکلات عاطفی که بگذریم من میخواهم اینده ای روشن داشته باشم پس میدانم که به هیچکدام از انها در این سن نباید علاقه مند شوم اما افسوس ک دل سن را نمیفهمد من مانده ام سر دو راهی عاطفی در زمانی که میان انبوهی از مشکلات و درد ها دستو پا میزنم و همه فقط میگویند بچس نمیفهمد….مرا ببخشید ک حرفهای دلم طولانی بود وامیدوارم انرا بخوانید که تنها امیدم هستید..

راز

سلام

در وضعیت سنی شما بهترین اقدام در حال حاضر پاسخ منفی است به این دلیل که شرایط شما را قبلا به هم ریخته است و در حال حاضر هم همین کار را خواهد کرد. سیکل رفتاری خانواده را شما با تحصیل و تلاش قطع خواهید کرد و خواهید توانست برای خودت وضعیت بهتری را در آینده رقم بزنی.

بنابراین پیشنهاد می کنم حداقل تا ۲۰ سالگی به ازدواج فکر نکنی و در این چهار سال سعی کنید یک فعالیت مفید یا ادامه تحصیل را پیش بگیرید.


با سلام. من در شرف ازدواج هستم ولی متوجه یک مشکل عجیب و غریب شدم! متوجه شدم مادرم به پدرم خیانت میکنه!!!! پدر و مادر من هشت سال اختلاف سنی دارن و خیلی هم باهم خوب نبودند، ولی باز مشکل آنچنانی نبود. مادرم تا پنجم دبستان درس خونده بود. وقتی من رفتم کلاس اول راهنمایی، مادرم هم شروع کرد به درس خواندن با من. زودتر از من دیپلم گرفت، زودتر از من هم از دانشگاه فارغ التحصیل شد، الان لیسانس داره! بدبختی ماهم از همینجا شروع شد. روابط دوستانه با مردای غریبه. روابط دوستانه منظورم بدون ارتباط خصوصی و سکسه. چند سال پیش متوجه ارتباطش با یه مرد شدم که من، خاله هام به پسره زنگ زدیم و گفتیم متاهله دست از سرش بردار. اون گذشت، الان با کسیه که هر روز باهاشه. ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم، همه همو میشناسن، من دارم ازدواج میکنم، اگه گند کاراش در بیاد من که بدبخت میشم هیچ، کل فامیل رسوا میشن! واقعا درموندم. تقاضا میکنم کمکم کنید. در ضمن ناگفته نماند من خودم بارها دیدم و بهش تذکر دادم که با مردای غریبه اینقد سریع گرم نگیره و صمیمی نشه. واضح بگم لاس زدن با مردا بهش مزه داده. مادرم متولد ۵۱ و پدرم متولد ۴۳ است. و اینو میدونم سالهاست هیچ رابطه جنسی ای باهم ندارن! من واقعا درموندم. نمیدونم باید چه کار کنم. من نمیتونم آشوب به پا کنم چون براش کاری نداره ازدواج منو بهم بزنه. خواهش میکنم کمک کنید. بگید چیکار کنم.

راز

سلام

نوع ارتباط و سیستم خانواده شما به دلیل نوع رابطه پدر و مادر آشفته است و شما در صورت مداخله آن را آشفته تر خواهید کرد. پیشنهاد می کنم به صورت خصوصی با ایشان صحبت و راضای شون کنید با یک مشاور ارتباط برقرار نمایند .


جنسیت

مرد
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۷۴
موضوع روانشناسی

 

با عرض سلام من ۲۰ سالمه تو یه شهرستان کوچیک زندگی میکنم من خیلی علاقه دارم کار کنم ولی

 

واسه هر کاری میرم شاگردی کنم وچند وقت دیگه خودم ارباب خودم باشم اون کار بازارش میخوابه من الان چند شغل عوض کردم (خدمات کامپیوتری

 

تعمیر…-تعمیرات موبایل – بوتیک – پخش لوازم غذایی )همشونم سدی از مشکلات اومدن جلوم الان دیگه روحیه ای نمونده واسم که یه کار پیدا کنم

 

تند تند نظرم عوض میشه هر روز به یه شغل متفاوت فکر میکنم طوری شده که همه ای فامیل مسخره میکنن منو (خودم علاقه دارم کاری شروع کنم

 

که بتونم در اینده بزرگش کنم یجورایی کارافرینی و مشهور کردن برند خودم ) خواهش میکنم کمکم کنید

 

راز آقای مرادی به سوال شما

 

پاسخ داده اند.

 

سجاد جان

 

تغییر این همه شغل نشان از عدم توجه به مهارت و استعداد شما بوده و تغییر ناگهانی مشاغل نیز به

 

خاطر تعجیل شماست. فرایند توسعه شغلی کتر از سه سال در واقع امری محال است و بایستی فرد در طول این سه سال مهارت کافی و صبر و برنامه

 

ریزی مناسبی داشته باشد تا بتواند کارش را به نتیجه برساند.

 

مثل است که می گویند:  اگر تمامی یک شهر سوزن فروش باشند در زدن مغازه سوزن فروشی در

 

صورت تمایل تامل نکن!

 

این مثل برای این است که می گوید تلاش ما منجر به دریافت سود خواهد شد. البته باید بدانی که در

 

هر شغلی مشکلات خاصی وجود دارد که عبور از آنها نیازمند کسب دانش و زمان است.

 

موفق باشید.

 

جلال مرادی    ۱۳۹۴/۰۱/۱۱

 

  مهتاب

 

جنسیت زن
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۷۱
موضوع روانشناسی

 

سلام من دانشجویی روانشناسی هستم ولی برای خودم مشکلی پیش اومده که نمیتونم حل کنم عاشق

 

پسر عموم بودم در حدی بود که بهترین خواستگار هام را رد کردم ولی اون با کسی دیگه ازدواج کرد بدترین ضربه عاطفی را خوردم حتی الان هم

 

نمیتونم فراموشش کنم با اینکه میدونم دیگه ازدواج کرده و حتی نمیتونم به کسی دیگه فکر کنم چیکار کنم

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

سلام

 

مهتاب جان من نمدونم که شما با ایشان ارتباط عاطفی داشتید و ایشان نیز از این موضوع اطلاع داشتند

 

یا خیر.

 

ولی در حال حاضر بررسی این موضوع به این صورت است که دل در گرو کسی دارید که انتخاب دیگری

 

داشته است و ازدواج کرده بنابراین یک طرف موضوع تصمیم خود را برای زندگی مشترک گرفته است.

 

بنابراین بایستی به صورت یک طرفه موضوع را حل و این سوگ عاطفی را طی نمایید و پیشنهاد می کنم

 

در مرحله اول این موضوع را بپذیرید و با کمک متخصص و یا برنامه ریزی  بر روی زندگی شخصی به زندگی خود بپردازید.

 

برای شما ارزوی موفقیت دارم.

 

جلال مرادی    ۱۳۹۴/۰۱/۱۱

 

  حیدری

 

جنسیت زن
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۱۳۷۰
موضوع روانشناسی

 

سلام پدر و مادر من خیلی با هم دعوا می کنند پدرم اهل بددهنی و کتک زدنه البته اگه خیلی عصبانی

 

شه. و مادرم هم مقصره چون لج میکنه و مثلا میخواد کم نیاره.چیزی که من از بچه گی تا حالا یادمه همین دعواهاس.من روحیه ی حساسی دارم تاثیر

 

زیادی روم می ذاره . و به این زودیا نمی تونم فراموش کنم و نمیتونم ببخشمشون و هفته ها بابت دعواشون من حرص می خورم و عصبی ام و اونا نمی

 

دونن که دلیل بداخلاقی من خودشون هستن. شاید باورتون نشه ولی من حس می کنم بابامو دوست ندارم اصلا نمی تونم بهش محبت کنم . این حس و

 

فکر خیلی اذیتم می کنه(می دونم انتظار داره بهمم گفته که ازم مهری ندیده راستش منم از بابام ابراز محبتی ندیدم .) میخوام راهنمایی کنید که چطور

 

بابامو ببخشم چطور دعوایی که می شه و فرداش هم اشتی می کنن رو اینقدر تو ذهنم نشخوار نکنم و فراموش کنم . ممنون

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

رفتار پدر و مادر شما به خاطر سبک رفتاری موجب تنش در خانواده شده است و این تنش به شما نیز

 

سرایت کرده است. بهترین گزینه برای عدم تقویت این رفتار نادیده گرفتن و ترک محل دعواست و بعد از آن نیز سعی کنید با بیان اینکه من این

 

موضوع را درک نمی کنم در جریان دعوا قرار نگیرید و خود را طرف دار یا منجی کسی نکنید.

 

شما به دلیل در جریان قرار گرفتن دعوا و احتمالا شنیدن صحبت های مادر از پدر خود کینه به دل

 

گرفته اید اگر این فرایند را قطع نمایید آنها هم دیگر مسائل خود را به شیوه ای دیگر حل و فصل خواهند کرد.

 

در هر صورت درگیری آنها با مداخله شما حل نخواهد شد و آگاهی از جریان دعوا و یا حضور در آن

 

موجب تنش شما خواهد شد.

 

سعی کنید برای خود برنامه ریزی داشته باشید تا این نوع سبک رفتاری در آینده زناشویی شما هم

 

ورود پیدا نکند.

 

جلال مرادی    ۱۳۹۴/۰۱/۰۹

 

  م

 

جنسیت زن
وضعیت تاهل در رابطه
سال تولد  
موضوع روانشناسی

 

سلام, دختری هستم که در شرف ازدواج با کسی هستم  مدت دو سال است باهم درارتباط هستیم,

 

خانواده ها راضی هستند, اما پدر بنده روی تحصیلات تاکید زیادی دارد و به همین دلیل ما مجبور شدیم که دو خانواده بگیم که ایشون ترم آخر هستند,

 

بخاطر همین با کلی خواهش پدر من بانظر به اینکه ترم آخر هست, قبول کردند, اما ایشون درسش مونده و من الان بسیار مرددم که نکنه بعد عقد

 

متوجه بشن و نظر هر دو خانواده نسبت به ما خراب بشه, از طرفی نمیخوام بگم دروغ گفتیم, میشه کمکم کنید؟

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

دو خانواده حق دارند در زمینه ملاک ها تصمیم گیری و تحقیقات شفاف داشته باشند و رضایت و حمایت

 

آنها شرط دوام زندگی است لطفا حضوری مراجعه نمایید تا موضوعات دیگر نیز بررسی و نتیجه را به خانواده اطلاع دهیم.

 

جلال مرادی    ۱۳۹۴/۰۱/۰۸

 

  هادی

 

جنسیت مرد
وضعیت تاهل متاهل
سال تولد ۱۳۵۶
موضوع روانشناسی

 

فرق روانشناس و روانکاو چیست؟ و زبده ترین روانشناسان غرب کشور کیا هستن .

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از روان‌شناسی است که به درک، پیش‌بینی و درمان نابهنجاری،

 

ناتوانی و آشفتگی‌های شناختی، هیجانی، زیست‌شناختی، روان‌شناختی، اجتماعی و رفتاری کمک می‌کند و در گستره وسیعی از جمعیت‌های در جستجوی

 

درمان کاربرد دارد. (رزنیک، ۱۹۹۱). نقش‌های شش‌گانه آن عبارت است از: ارزیابی و تشخیص، مداخله و درمان، مشاوره، آموزش و نظارت بر کار

 

روان‌درمانگرها، پژوهش و مدیریت. غالب کارهای روانشناس بالینی در راستای درمان و تشخیص، آموزش و پژوهش است (دادستان و منصور،

 

۱۳۶۶).

 

روان‌کاوی نظریه‌ای درباره عملکرد ذهن، اختلال‌های روانی و نام شیوه‌ای رواندرمانی است که بر این

 

فرض اساسی استوار است که بیشتر فعالیت‌های ذهنی و پردازش آنها در ناخودآگاه رخ می‌دهد.( خلاصه

 

روانپزشکی کاپلان و سادوک (جلد۱). نویسنده: سادوک؛ مترجمان: دکتر رضاعی؛ ناشر: ارجمند؛ موضوع: روانپزشکی، پزشکی بالینی)

 

بنابراین اولی یک رشته بالینی و دومی نظریه ای زیر مجموعه روانشناسی است.

 

پاسخ دوم شما این است که تمامی افراد زیر مجموعه سازمان نظام روانشناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران از

 

نظر تخصصی و تبحر صلاحیت درمان دارند.

 

جلال مرادی ۱۳۹۴/۰۱/۰۸

 

  رایان

 

جنسیت مرد
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۱۹۷۶
موضوع تحصیلی

 

با سلام پسری ۱۷ ساله ام که چند وقتیه در کنکور های ازمایشی شرکت میکنم.با وجود بار علمی خوبی

 

که دارم نتیجه ی مطلوبی نمیگیرم.دلیل اصلی این مطلب علایمی همچون خستگی|خوابب الودگی|بیحوصلگی|خمیازه مکرر|کاهش شدید تمرکز که سر

 

جلسه به سراغم میاد که باعث میشه امتحان را نصفه رها کرده یا به کندی سوالات را خوانده و جواب دهم. در ضمن مدتیه که دچار تنگی نفس در طول

 

روز به طور ناگهانی اما کوتاه مدت میشوم. ممنون میشوم اگر جامع پاسخ دهید. سپاس گذارم.

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

 رایان جان سلام

 

در خصوص عدم موفقیت در کنکور بهتر است زیر نظر یک موسسه یا مشاور تحصیلی برای آزمون اماده

 

شوید. اما در خصوص این علائم و وضعیت جسمانی پیشنهاد می کنم ابتدا برای بررسی وضعیت سلامت جسمی یک ازمایش کامل بدهید، شاید به دلیل

 

کم کاری یا کمبود ویتامین های بدن دچار خستگی زود رس می شوید . در صورتی که عارضه ای مشاهده نشد. لطفا برای ارزیابی روانی و برنامه ریزی

 

درمانی حضوری مراجعه نماید.

 

موفق باشید.

 

جلال مرادی ۱۳۹۳/۱۲/۲۵

 

  nafas

 

جنسیت زن
وضعیت تاهل در رابطه
سال تولد  
موضوع روانشناسی

 

باسلام خدمت شما سوالی داشتم از حضورتون.

 

من دوساله که با ی پسر که یه سال از خودم بزرگتره رابطه دارم و ما بشدت همدیگه رو دوست داریم،

 

قصدمون هم فقط ازدواج بود اما مدتی پیش طرف مقابلم ازمن خواست ک دیگه باهم رابطه نداشته باشیم و میگفت اخلاقش عوض شده و نمیتونه به

 

من محبت کنه اما چند روز پیش مجدد برگشت و گفت: من میخوام بازم باهم باشیم ولی هنوز ١٠٠٪ به این رابطه راضی نیستم و اومدم که بازم سعی

 

کنم حسی رو که قبلاً بهت داشتم را بدست بیارم.

 

من خیلی ایشونو دوس دارم نمیخوام از دستش بدم خواهش میکنم بم کمک کنید بگین من باید الان

 

چطوری باش رفتار کنم تا بازم همه چی مثل قبل بشه؟باتشکر از شما

 

راز نفس جان، آقای جلال مرادی

 

به سوال شما پاسخ داده اند.

 

نفس خانم سلام

 

رابطه یک احساس دو طرفه است و علاوه بر حضور نیاز به کاشتن امید دارد. امید در رابطه به شما کمک

 

خواهد کرد در توسعه و شکوفایی و حفظ رابطه تون بمانید و برای ترقی آن تلاش کنید.

 

ماندن در یک رابطه بدون گذاشتن هدف باعث یاس و نامیدی خواهد شد . بنابراین پیشنهاد می کنم

 

هدف های کوچک برای رابطه تون قرار دهید و در کنار آن به زندگی زیر یک سقف هم بیاندیشید و برای آن نیز برنامه ریزی نمایید.

 

موضوع دیگر توجه به تفاوت های فردی است بهتر است از طریق خودشناسی و شناخت ویژگی های

 

مثبت و منفی شخصیت خود ، سعی نمایید توسعه و رشد پیدا کنید. چون انسان های عاشق و شیفته افراد کامل و موفق هستند بنابراین با موفقیت خود

 

دیگران را جلب نمایید تا احساس نمایند بهترین انتخاب زندگی شان هستید.

 

جلال مرادی    ۱۳۹۳/۱۲/۱۷

 

  مینا

 

جنسیت زن
وضعیت تاهل متاهل
سال تولد ۱۳۶۵
موضوع روانشناسی

 

سلام و خسته نباشید ۲فرزند دختردارم ۸سال و ۱۰ سال دختر ۱۰ ساله ام به شدت بامن رابطه بدی

 

دارد با همه چیز از سمت من مخالفت می کند همیشه در حال دعوا و بحث با من است می گوید از من خیلی بدش می آید او را دوست ندارم و خواهرش

 

را دوست دارم همیشه شکایت من را می کند ..گریه می کند و ناراحت و عصبی است مممنو ن میشم راهنماییم کنید.

 

راز جلال مرادی به سوال شما

 

پاسخ داده اند.

 

در زمینه ارتباط شما و دخترتان و رقابت ایشان با دختر کوچک بهتر است از طریق مشاوره حضوری

 

اقدام نمایید.

 

جلال مرادی   ۱۳۹۳/۱۲/۱۵

 

  سعید

 

جنسیت مرد
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۱۳۶۸
موضوع روانشناسی

 

سلام . به دلیل نداشتن حرمت نفس نمی توانم مثل همه راحت به بیرون از خانه بروم احساس اظطراب

 

میکنم. الان از آخرین باری که از خانه بیرون رفتم ۷ روز میگذرد .دفعه قبل هم که بیرون رفتم با قرص کلونازپام بود که احساس آرامش میداد.اونم د

 

رحد نیم ساعت پیاده روی رفتم وبرگشتم.۲۵ ساله از تهران.شغل بیکار.دوم دبیرستان ترک تحصیل .

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

سعید جان

 

سلام برای بررسی علل این مشکلات نیاز به پرسش و پاسخ های زیادی خواهیم بود. مهم تر اینکه

 

منزوی هستید یا ترس از حضور در اجتماع دارید و اینکه شرایط کار نداری یا انگیزه کار کردن نداری و … .

 

بنابراین برای رفع مساله و نیز دریافت راهکار منطقی پیشنهاد می کنم حضوری به سبب شناسی و رفع

 

مساله خود اقدام کنید.

 

جلال مرادی    ۱۳۹۳/۱۲/۵

 

  محسن

 

جنسیت مرد
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۱۳۷۲
موضوع روانشناسی

 

سلام و عرض ادب تقریبا ۲۲ ساله هستم و دانشجوی ترم ۶ پرستاری من با بیماری مادرزادی قفسه

 

سینه فرورفته به دنیا اومدم که اخیرا جراحی هم کردم دکتر گفت که چند سال که بگذره شکلش به حالت طبیعی برمیگرده اما مسئله اینجاست که

 

این بیماری ژنتیکی هست ، برادرم و خواهرم هم مشکلاتی مادرزادی خیلی خیلی خفیف داشتن که برطرف شدن اما من حتی یک سمت لگنم کمی تقعر

 

داره که وقتی لباس میپوشم معلوم نیست و مشکل حرکتی هم ندارم اما بحث ارثی بودنش اذیتم میکنه به همین خاطر توی همین سنین جوانی تصمیم

 

قطعی گرفتم که هیچوقت ازدواج نکنم چون فکر نمی کنم هیچ دختری به خاطر مشکلی که دارم منو قبول کنه و راضی هم نمیشم که رندگی چند نفر

 

دیگه رو خراب کنم ، حالا من موندم و فکر اینکه چرا باید تنها بمونم؟فکر اینکه خطای من چیه که نمی تونم رابطه با جنس مخالف رو تجربه کنم؟منی که

 

خودمو همیشه حفظ کردم،هیچوقت با دخترا رابطه خارج از حد برقرار نکردم(و نمیکنم) اونم با این وضع افتضاح دانشگاه ، خوش چهره هستم و قدم هم

 

بلنده اما وقتی جسم سالمی ندارم چهره ی خوب واسه چیمه؟ حالا هم خیلی خیلی ناراحتم به طوری که درس و روحیه و روانم رو پریشان کرده این

 

موضوع انتظار کمک دارم از شما سپاس

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

سلام

 

داشتن نقص در بدن و یا مشکلات این چنینی نباید شما را از لذت های زندگی محروم نماید و یا باعث

 

شود در انتخاب های خود سخت گیرانه برخورد کنید و خودتان را آزار دهید .

 

چند پیشنهاد دارم:

 

– با پزشک خود در خصوص  ابعاد بیماری و نیز عوارض آن کامل صحبت نمایید تا اطلاعات شما منطقی و

 

دقیق باشد.

 

– با یک متخصص ژنتیک در خصوص احتمال انتقال بیماری و نیز راهکاری پیشگیری از انتقال این

 

عارضه ژنتیکی مشورت نمایید.

 

– در آخر از طریق مشورت با یک متخصص بالینی به برررسی عوارض روانی این نقص بپردازید و در

 

صدد بر طرف کردن مشکلات خود برآیید و متناسب با مساله خود با فردی در شان و سطح خود ارتباط برقرار نمایید و یا اینکه تصمیم دیگری

 

بگیرید.

 

موفق و سربلند باشید.

 

جلال مرادی     ۱۳۹۳/۱۲/۴

 

آزاده

 

جنسیت زن
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۱۳۵۸
موضوع روانشناسی

 

سلام من با کسی که باهاش دوستم رابطه سکس دهانی داشتیم و به دلیل اینکه شرایطش رو نداشتیم

 

تو اتومبیل شخصی این کار رو انجام میدادیم البته من این کار رو برای اون انجام میدادم سوال من این است که آیا انچام این سکس یعنی سکس

 

دهانی شخصیت من رو زیر سوال نمیبره ؟ آیا اینکه این کار تو ماشین انجام میشه شخصیت من رو پایین نمیاره لطفا کمکم کنید

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

سلام

 

بنده شرایط و سطح ارتباط شما نمی دانم و پیشنهاد می کنم حتما برای بررسی سطح ارتباط با مرکز تماس

 

بگیرید تا شرایط شما و نوع ارتباط فعلی مورد بررسی قرار گیرد و راه کار مناسب برای شما ارائه گردد.

 

در خصوص دو سوال شما انجام فعالیت سکس در چنین مکان و موقعیت های اضطراب زا نه تنها

 

بهداشت روانی شما را به هم خواهد ریخت بلکه وجه اجتماعی و شخصیت شما را نیز زیر سوال خواهد برد. بنابراین نه نوع مکان و نه شرایط حال حاضر

 

مناسب بانوی مثل شما نخواهد بود.

 

امیدوارم در اسرع وقت مشاوره حضوری با یک متخصص داشته باشید.

 

جلال مرادی   ۱۳۹۳/۱۲/۴

 

  احمدرضا

 

نسیت مرد
وضعیت تاهل مجرد
سال تولد ۱۳۷۳
موضوع روانشناسی

 

۳سال قبل من بسیار خواب صادقه میدیدم ..یک دفعه خواب ترسناکی دیدم من اونو باور کردم و خیال

 

کردم روزی اتفاق می افته از اون به بعد من که همون سال کنکور هم داشتم خراب کردم کنکوری که من قبل اون درسم خیلی خوب بود چه شب ها که

 

بیدار نماندم ..در روز نزدیک نصف بیداری رو به این فکر گذرونم یا شاید هم بیشتر.. الان سه سال گذشته روزی نیست بهش فکر نکنم جوری که یه

 

ادم منزوی با ضعف اعصاب که به زور میتونم درس بخونم خیلی وقت ها دو دقیقه قبل خودم هم یادم نیست تنها امیدم اینه که اتفاقی بیفته که من

 

مطمین بشم این دروغه و راحت بشم هر روز به امید فردایی هستم که اتفاقی بیفته که مطمن بشم دیگه اتفاق نمی افته..اگه هم بگم دروغه نمیتونم

 

اسودگی خیال داشته باشم فکر میکنم شاید اتفاق بیفته تو رابه خدا کمکم کنید تو شهرمون روانشناس نیست و من تنها به شما امید دارم

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

سلام

 

اغلب دو اصطلاح ترس و اضطراببه صورت مترادف به

 

کار می روند. تمایزی که می توان بین این دو اصطلاح قایل شد، آن است که ترس، اغلب به ارزیابی اولیه از یک خطر واقعی مربوط می شود. در حالی که

 

اضطراب، بیشتر به حالت هیجانی نگرانی و دلواپسی به علت خطری نامعلوم اطلاق می شود. اصطلاح هراس ، ترس اغراق

 

آمیز و غالباً فلج کننده از یک شئی یا رویدادی خاص است. هراس با میل به اجتناب از محرک های ترس انگیز مشخص می شود، مانند ترس از مکان های

 

بسته، آسانسور یا هواپیما. وحشت زدگی، ترس شدید و ناگهانی همراه با تلاش های عجولانه و دیوانه وار برای یافتن

 

امنیت است ( بک و امری ۱۹۹۰ ؛ گریست ، جفرسون و مارکس ۱۹۹۴ به نقل از محمد خانی ۱۳۸۸) برخی از علائم وحشت زدگی عبارتند از : نفس نفس

 

زدن، تپش قلب، تعرق، لرزش، تنگی نفس، درد در قفسه سینه، تهوع، سرگیجه و احساس خفگی (انجمن روانپزشکی آمریکا ۲۰۰۰).

 

اولین قدم در مقابله با اضطراب شناخت علائم اضطراب و چگونگی تاثیر این علائم بر خود است. همان طور که در بالا

 

اشاره شد، اضطراب هم می تواند به ما نیرو ببخشد و ما را برای مقابله با مشکل آماده کند و هم می تواند عملکرد طبیعی ما را مختل سازد. وجود مجموعه

 

ای از علائم بدنی، ذهنی، و روانی ما را متوجه می کند که مضطرب هستیم (بک و امری ۱۹۹۰).

 

علائم جسمی: مهم ترین علائم بدنی اضطراب عبارتند از: تپش قلب، تنگی نفس، بی اشتهایی،

 

تهوع، بی خوابی، تکرر ادرار، چهره بر افروخته، تعرق، اختلال در گفتار و بی قراری.

 

علائم شناختی: شامل سر درگمی، اختلال در حافظه و تمرکز، حواس پرتی، ترس از دست دادن

 

کنترل، کمروئی، گوش به زنگی و افکار تکرار شونده.

 

علائم روان شناختی: شامل عصبی بودن، بی طاقتی، نگرانی، هشیاری افراطی، وحشت زدگی،

 

دلواپسی، افسردگی، تنیدگی، ترس یا هیجان زدگی.

 

تمرین : آگاهی از این واکنش ها مهم است زیرا به شما کمک می کند تا به اضطراب خود پی

 

ببرید. وقتی متوجه این علائم اضطراب شدید می شوید از خود بپرسید، آیا این علائم واکنشی طبیعی به تهدیدی است یا اینکه واکنشی غیر عادی که

 

موجب تنش بی جا می شوند؟ چگونه می توانید این کار را انجام دهید؟ اولین قدم بررسی دقیق ارزیابی های اولیه خود است.

 

مراحل بعدی این است که وقایع را یادداشت نمایید و در صورتی که تا چند روز این وقایع اتفاق نیفتاد به عنوان یک

 

اضطراب واهی دیگر اجاز ورود به به آن را به خود ندهید و از طریق توقف فکر این افکار را به عنوان مزاحم از خود دور نمایید و در صورتی که موفق

 

نشدید حتما با یک روان شناس بالینی یا یک روانپزشک مشورت نمایید.

 

جلال مرادی    ۱۳۹۳/۱۲/۴

 

  دیاکو

 

جنسیت مرد
وضعیت تاهل در رابطه
سال تولد ۱۳۷۴
موضوع روانشناسی

 

سلام من یک جوان ۱۹ ساله هستم که در یک دانشگاه غیر انتفاعی در حال تحصیل هستم من یک

 

زندگی پر از نا امیدی و عدم اعتماد به نفس داشتم میخوام زندگیم رو عوض کنم میخوام دوباره کنکور بدم میخوام خودمو بسازم اما همه ش فکرم پر

 

از ترس شکست و نا امیدی هست یک عمر به خودم تلقین کردن که نمی تونم می خوام این تلسمو بشکنم اما ذهنم پر از افکار منفی میشه خودمم زیاد

 

سعی میکنم افکار مثبت وارد ذهنم بکنم اما بازم افکار منفی ازارم می دم خواهشا راهنماییی بفرمایید

 

راز آقای جلال مرادی به سوال

 

شما پاسخ داده اند.

 

سلام

 

دیاکو جان  تغییر رشته نیاز به برنامه ریزی و مشورت منطقی با افراد متخصص دارد بنابراین در این

 

زمینه با دور گروه بهتر از مشورت نمایید. مشاوران تحصیلی تا به شما بهترین و امن ترین شیوه تغییر رشته را نشان دهند . دوم فعالان شاغل در رشته

 

ای که مشغول تحصیل در ان هستید و ان رشته ای که مد نظر شماست.

 

البته احتمال دارد نارضایتی از خود را بهانه ای برای تغییر رشته در نظر گرفته باشی و در اصل

 

مستاصل هستی در این صورت ؛ پیشنهاد می کنم بهتر است در زمینه رفتاری و اموزش مهارت های روانی به یک روانشناس یا مشاور مراجعه

منبع:http://razmoshaver.com/


۰ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *